كتابخواني

اصلا چي شد من عاشق كتاب شدم دلداده كتاب شدم عشق و جونم شد كتاب دليل مشخصش اينه من عاشقش شدم يه روز كه تو خونه نشسته بودم و با زنم دعوام شد زدم بيرون رفتم شهر كتاب يه كتاب خريدم به اسم بيشعوري حتي اسم اين كتاب رو هم تابحال نشنيده بودم اما گفتم بايد تغييري تو زندگيم ايجاد كنم و اون تغيير ميتونه از بي شعوري طرف مقابلم شروع بشه يعني زنم

به قول آقاي همساده آغو ما زديم جاده خاكي دقيقا بخوام بهت بگم سمت ورامين با پرايد مشكي خودم زدم كنار نشستم به خوندن كتاب ساعت 12 ظهر بود آفتاب تو چشم ميزد سايبون رو چسبوندم كنار شيشه و با خيال راحت 5 ساعت نشستم خوندم و باورت نميشه خالي شدم خالي

حتما كتاب بيشعوري رو بخونيد چون دقيقا ميگه بي شعور بودن با نبودنش فرقي نداره مهم موقعيته كه تعيين كنندست